صداقت...
موضوعات مرتبط: فاز سنگیناز خودم بدم میاد
اندازع مامانم دوسش دارم
کاش انقدر شعور داش ک وقتی پروفم میزارم(بمیرم راحت شین)
بگه خدانکنه دیوونه.حد اقل کاش
نمیگف(ایشالا)
.
.
.
من حالم خوبه فقد خستم یکم
به بعضیا باید بگم .........
اینکه واسه خودت کسی هستی
دلیل نمیشه واسه منم کسی باشی
می دانم به خاطرِ
همه باید ها ؛
نباید ،
تو را ،
دوست داشته باشم !
میگن اشک چشم هیچوقت دروغ نمیگه!پس با اشک چشمام می نویسم "دوستت دارم" (از یه دوست عزیز)
٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫
دوستت دارم بي آنکه مرا دوست داشته باشي
دوستت دارم حتي اگر به چشمان خيسم بخندي و بي خيال اين باشي که دلم شکسته است...
دوستت دارم حتي اگر دلت سنگ باشد ، حتي اگر هيچ احساسي بر من نداشته باشي با اينکه ميدانم در دلت يک دنيا محبت است و احساست ، مثل آب پاک و زلال است...
مرا باور داشته باش ، حتي براي يک لحظه هم که شده قلب مرا با تمام وجودت حس کن ...
بيا تا تنهايي دوباره به ويرانه دلم نيامده است !
تا تنهايي قاب خالي و بدون عکسش را در طاقچه قلبم نگذاشته است، تو بيا و قاب زيباي عکست را در آنجا بگذار!
عزيزم اينک که مينويسم دوستت دارم چشمانم خيس است ، به خدا خيس است ، پس چشمهاي خيس مرا باور کن و تو نيز به من بگو مرا دوست ميداری.....
فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!
اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!
گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !
از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!
چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!
چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!
صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید!
اشکهایم را همه دیدند!
آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!
گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،
فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!
حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم !
اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !
اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!
آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !
گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!
رُخ به رُخ که شدیم
مــن مات شدم و تــو
چون پادشاهی که از اینگونه فتحهــا زیاد دیده است
بی اهمیت رد شدی
آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی
مثل همیشه دلتنگ و بی قرارت هستم
مثل همیشه مشتاق و عاشقت هستم
نمیدانم کجائی؟!
چه میکنی؟!
اما میدانم که چه باشی یا نباشی همیشه عاشقت می مانم
از من دوری اما هیچ گاه یادت نگذاشت تا دوریت برایم پایدار باشد
شاید ندانی هر شب این رویای توست که مرا به خواب دعوت می کند
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
امروز وقتی پشت چراغ قرمز
زیر بارون تو هوای سرد
دیدم یه پسر بچه واسه هزار تومن پول
چجوری با چشم گریون واسه سرگرمی مردم میرقصه
از خودم متنفر شدم
از زندگی سیر شدم
میفهمی که چی میگم:((((((
خدایا از خودم بدم میاد وقتی میبینم کسی رو که دوستش دارم با یکی دیگس اونم فقط به خاطر متانت و حیای دخترانم که نتونستم پیشش عشوه بیام و با حرکات زنندم یه جوری حالیش کنم که دوستش دارم ولی خدا رو شکر میکنم که حیا و متانت دخترانمو با این جور چیزا عوض نکردم اگه دوستم داشت حتماً خودش میومد پس چون خیلی دوستش دارم شادیه اون شادیه منه هر کجا هست مواظبش باش و با هر کی که هست خوشبختش کن...
متنفرم از خودم
که همیشه نگران کسی میشدم
که اگه بمیرم هم خبردار نمیشه...
از خودم متنفرم
که واسه کسی اشک می ریختم
که یه ذره براش مهم نبودم...
دارم از تــو حــرف مي زنــم
امــــا روحــت هم از نوشــــته هــايم خبــر نــدارد
ايــــرادي نــــدارد يــاد تــو
به نوشتــــه هــايم رنــگ مي دهــد
شــايــد ديگــري بخــــواند و آرام گيــــرد
ذهــــن پريشــــانش
بدم میاد از خودم ...
.
.
من به قلبم افتخار میکنم ...:)
باهاش بازی شد ...
زخمی شد ...
سوخت و شکست ...
اما هنوز کار میکنه :)
خـــــریت یعنــــی "صداقت" بـــا
کسی کـــه "سیــــاســـــــــت" داشت...