***
گاهی کسی را دوست داری نمیفهمد
گاهی کسی دوستت دارد نمیفهمی
.
.
خلاصه یه مشت نفهم جمع شدیم دورهم تشکیل اجتماع دادیم!
موضوعات مرتبط: یکم شاد شیم
اندازع مامانم دوسش دارم
گاهی کسی را دوست داری نمیفهمد
گاهی کسی دوستت دارد نمیفهمی
.
.
خلاصه یه مشت نفهم جمع شدیم دورهم تشکیل اجتماع دادیم!
ﺗﺴﺖ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ %100 ﻋﻠﻤﯽ (مخصوص دخترا)
ﺑﺪﻭﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﯼ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﻭﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ ﯾﺎ ﮔﻞ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ
ﻃﺎﻟﺒﯽ ، ﻣﻮﺯ ، ﺍﻧﮕﻮﺭ ، ﺁﻟﺒﺎﻟﻮ ، ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ ، ﮔﻞ ﻣﯿﻨﺎ ، ﮔﻞ ﺁﻗﺎﻗﯿﺎ
.
.
.
.
.
.
ﺟﻮﺍﺏ ﺗﺴﺖ :
.
.
.
.
.
.
ﻃﺎﻟﺒﯽ : رویا جون ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﻮﺯ : رویا جون ﻫﯿﺸﮑﯽ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ
ﺍﻧﮕﻮﺭ : رویا جون ﺑﯽ ﺗﻮ ﻫﺮﮔﺰ
ﺁﻟﺒﺎﻟﻮ : رویا ﺟﻮن ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﺪﻩ : ((((((
ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ : رویا جون ﺑﯿﺎ ﺑﻐﻠﻢ : ﺩﯼ
ﮔﻞ ﻣﯿﻨﺎ : رویا جون ﺗﻮ ﺭﻭﺣﺖ : (((
ﮔﻞ ﺁﻗﺎﻗﯿﺎ : ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻣﭽﮑﺮﯾﻢ
آدمــ ها میـــآینــد...
زندگـ ـی میـ کننــــــد
میــ میرنــــد و مــیـ رونــد...
اما فاجعهــ زندگــ ـی تو
آنــ هنگآ مــ آغاز میـ شود
کهـ آدمــــ ــی مــیـ رود اما نمـــیـ میرد!
مـــیـ مـانــد
و نبــودنـشـــ در بـودنــ تــو
چنـــانـ تهـ نشیـــنــ مــیـ شود کـــهـ
تـــو مــیـ میریــ ،
در حـالیکـــهـ زنـــدهـ ایــ . . .
امشب دلم از آمدنت سرشار است / فانوس به دست کوچه دیدار است
آنگونه تو را در انتظارم که اگر / این چشم بخوابد ، آن یکی بیدار است
.
.
.
تا کی در انتظار میگذاری به زاریم ؟ از آن بعد از اینهمه چشم انتظاریم . . .
.
.
.
سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چیز شکل می گیرد و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد . . .
.
.
.
چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست . . .
.
.
.
اگر چه عاشق برفم بهار هم خوبست / بدان به خاطر تو انتظار هم خوبست
دلم به خلوت تابوت رفت دلِ تنگم / ولی برای دل من مزار هم خوبست
.
.
.
دلتنگ مباش ، من قلبم را سایه بان دلت کردم و چشمانم را در انتظار دیدنت . . .
.
.
.
سفر کردی غروبی از کنارم / تو را ای کاش میشد ، باز دارم
تو میگفتی که می آیی دوباره / از آن روز دائما چشم انتظارم
.
.
.
انتظارت چه زیباست وقتی که لبه جاده ی دل تنگی ایستادم و تو با شاخه گلی از بهانه های عاشقانه می آیی . . .
.
.
.
من نمی دانستم ، که سر انجام چه آید به سرم ؟
تو مرا خوب نگر ، شاید این بار ببینی که تو را منتظرم !
.
.
.
سوز دلم نشنیدی و از بام قلبم پر زدی / رفتی تو از کوی من و بر قلب من خنجر زدی
من ماندم و یک کوله بار از خاطره در خاطرم / چشم انتظار بر درگهم شاید که روزی در زنی
.
.
.
بدترین قسمت زندگی انتظار کشیدن است و بهترین قسمت زندگی داشتن کسی است که ارزش انتظار کشیدن را داشته باشد . . .
.
.
.
.
دلم از هزار راه ِ رفته ، بی تو باز گشته است…
ایوب هم اگر بود ، چشم می بست از انتظار آمدنت …
.
.
.
تا زنده ام می نشینم به انتظارت
شاید هم نیایی …
من کارم را می کنم …
.
.
.
انتظارت چه زیباست
وقتی که لبه جاده ی دل تنگی ایستادمو
تو با شاخه گلی از بهانه های عاشقانه می آیی …
.
.
.
وقتی که می رفتی، بهار بود …
تابستان که نیامدی، پاییز شد …
پاییز که برنگشتی، پاییز ماند …
زمستان آمد اگه نیایی، پاییز می ماند …
تو را به دل پاییزی ات قسم می دهم …
فصل ها را به هم نریز …
.
.
.
و حالا انتهای کوچه شعر
منم با انتظاری مبهم و زرد
ولی ایکاش جادوی نگاهت
غزل های مرا غارت نمی کرد
.
.
.
گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟
پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟
ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی
همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی
.
.
.
قــول بــده کــه خــواهــی آمــد
امــا هــرگــز نیــا!
اگــر بیــایــی
هــمه چیــز خــراب می شــود!
دیــگر نــمی تــوانــم
اینــگونــه بــا اشتــیاق
بــه دریــا و جــاده خیــره شــوم!
مــن خــو کــرده ام
بــه ایــن انتــظار،
بــه ایــن پــرســه زدن هــا
در اسکــله و ایستــگاه!
اگــر بیــایــی
مــن چشــم بــه راه چــه کســی بمــانــم
حرفهای زیادی داری
سکوت علامت چیست
نمیدانم علامت رضایت است یا همان جواب ابلهان خاموشی است
معنی جدیدی به سکوت داده ای
سکوتت را میفهمم
یعنی انتظار
.
.
.
یادت باشد ؛
مــن اینجا،
کنار همین رویاهای زودگذر،
به انتظار آمدن تـــــــو ،
خط های سفید جاده را می شــــــــمارم … !
.
.
.
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ
” ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ”
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﻦ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ،
ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ…
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ…
.
.
.
تو را در باد گم کرد
و به انتظار نشست
و نمی دانست
مسافران باد را
بازگشتی نیست
.
.
.
امروز روز دیگریست…
یه روز از همان روزهای بی تو…
در به در این کوچه و آن کوچه…
می دانم که انتهای یکی از همین کوچه ها منتظری!
.
.
.
نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم…
اما
ایـــــــــــــن روزها…
به لطـــــــــــفِ تــــــــــو…
انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم….!
.
.
.
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هست
و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتظرم بود . . .
.
.
.
ﮔﺁﮬﻰ ﻧـَـﺑـﺁﻳـَـﺩ ﻧــﺁﺯ ﻛـﺷـﻳﺩ
ﻧـَـــﺑـﺁﻳـَـﺩ ﺁﮦ ﻛـﺷـــــــﻳﺩ
ﻧـَـﺑـﺁﻳـَـﺩ اِﻧـﺗـﻅﺁﺭ ﻛـﺷــﻳﺩ
ﻧـَـﺑـﺁﻳـَـﺩ ﺩَﺭﺩ ﻛـﺷـــــﻳﺩ
ﻧـَـﺑـﺁﻳـَـﺩ ﻓـَـﺭﻳـﺁﺩ ﻛـﺷـــﻳﺩ
ﺗـَـﻧﮬﺁ ﺑـﺁﻳـَـﺩ دَﺳـﺕ ﻛـﺷــﻳﺩﻭ رَﻓـت
.
رُخ به رُخ که شدیم
مــن مات شدم و تــو
چون پادشاهی که از اینگونه فتحهــا زیاد دیده است
بی اهمیت رد شدی
آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی
گرچــه ای دوســــت غرور دلــــــت احســــاس مـــرا درک نکـــرد
آفریــــن برغـــم عشــــقـــت کــه مرا ترکـــ نکرد
آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد
شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش دوست می دارد
حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد
چه قدر دوســتت دارد و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد
گاهی دلم می خواهد
وحشــیانه غرورت را پاره کنم!
قلب ترا در مشتم بگیرم و بفـشارم
تا حال مرا لحظه ایی بفهمی !
کاش می فهمیدی که تــــــــــو از دید من زیبا بودی
دیگران حتی نگاهت هم نمی کردند
و تـــــــــو چه اشتباهی مغرور شدی
محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم
آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام
برایت به زمین بکوبم
احساس من قیمتی داشت
که تو برای پرداخت آن فقیر بودی
نمی دونی چه کاری بادلم کردی
نمی دونی چه غمگینم نفهمیدی
نمی شناسی منو از من چقدر دوری
تواین روزا چه بی رحمانه مغروری
بی وفا
ایـن روزهـا نـه مـجـالـی
بـرای دلـتـنـگـی دارم
و نـه حـوصـلـه ات را
ولـی بـا ایـن هـمـه گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـی کـنـد
.
.
وقتــــی مــی گویـــم
برایـــم دعــا کــــن یـــعنـــی کـــم آورده ام
یــعنــــی دیــگـــر کـــاری از دست خـــودم بــرای خـــودم بـــر نــمــی آیــــد
ما بدهکاریم به یکدیگر
و به تمام دوستت دارم های ناگفته ای که پشت دیوار غرورمان ماند
و آنها را بلعیدیم تا نشان دهیم که منطقی هستیم
برای بودنِ با تو غرورم پایمال شد
تو هم اندکی احساس بگذار
مساوی که نمی شویم
حداقل به من نزدیک شو
قدش به عشق نمی رسید
غرورم را زیر پا گذاشت تا برسد
محـــکم تر از آنم که برای تنــها نــبودنم
آنچه را که اســـمش را غــرور گذاشته ام
برایت بــه زمیـــن بکوبــم
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت
او یقینا پی معشوق خودش می آید
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود
مطمئنا که پشیمان شده برمی گردد
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
گفت
بی من چه می کشی؟
گفتم
کاش غرورم را که در پستوی سادگی ام پنهان بود می یافتی
اما تو این سادگی را بهانه ای قرار دادی برای در هم شکستن غرورم
.
.
.
امروز با غرورت باز م مرا شکستی
با ناز وقهر و کینه مهرم زدل گسستی
دانی که بی تو هیچم ای ماه بی مروت
باشد که بار دیگر قلب مرا شکستی
.
.
.
دلم را پیش خود پابند کردی
ولی گفتی تو یک دنیای دردی
غرورم را شکستی بی تفاوت
برو فکر کن همیشه خیلی مردی
قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار
چه بی دووم بود قول ما جدا شدیم آخر کار
گل مغرور قشنگم من فراموشت نکردم
بی تو اینجا رو نمی خوام می رم و برنمی گردم
اون لحظه که گفتی : یکی بهتر از تورو پیدا کردم
یاد اون روزایی افتادم که به ۱۰۰ تا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم . . .
هر 3 مي كشيم..
او ناز تو را..
تو دست از من..
و من..
اين سيگار لعنتي من كجاس؟؟؟
مثل همیشه دلتنگ و بی قرارت هستم
مثل همیشه مشتاق و عاشقت هستم
نمیدانم کجائی؟!
چه میکنی؟!
اما میدانم که چه باشی یا نباشی همیشه عاشقت می مانم
از من دوری اما هیچ گاه یادت نگذاشت تا دوریت برایم پایدار باشد
شاید ندانی هر شب این رویای توست که مرا به خواب دعوت می کند
روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست.
تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کردم و در آن عشق دروغین نیست.
تنهایی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست.
اما از روزی که تورا دیدم نوشتم:
از تنهایی بیزارم چون لحظات تلخ مردنم بی تو است.
بدون اينكه حتي ردي ونشوني ازخودش در دنياي تو به جا بزاره.
چه آرزوهايي با او نداشتي ،
چه آينده ي زيبايي را با او مي ديدي،
فرصت نشدكه فقط يك بارسرت رابرروي شانه هايش بزاري وگريه کنی.
فکــر می کــردم
در قلب تــ ـــ ـــو
محکومم به حبــس ابد !!
به یکبــاره جــا خــوردم …
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو
آزادیـــــ!
.
و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد
.
.
.
قرعه کشی تمام شد . . .
تو به اسم دیگری درآمدی . . .
تقدیر جای خود . . .
اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی!
.
.
.
عُمریســـت در شــبِ چشمهـــات
گیر انداختهای دلــم را
حالا
پَرَم میدهـــی که برو؟!
.
.
.
خیالت راحــتـــــ . . .
شکسـ ــــته ها نفرین هم بکـ ــنند ،
گیرا نیسـ ــت …!
نـــفرین ،
ته ِ دل می خـ ــواهد
دلِ شکسـ ــته هـ ـــم که دیگر
ســــر و ته ندارد . . .
.
.
.
دیـوارهایی که می سازی ..
هـر روز و هــر روز ..
بیشتر می شوند !!
بنــای بـــی احساس من …
آخر من از کجــا …
برای این همه دیــوار …
پنجــــره پیدا کنمــ .. !!
دنبال کسی نیستم که وقتی میگم میرم
بگه : نرو !
کسی رو میخوام که وقتی گفتم میرم بگه :
صبرکن منم باهات بیام
تنها نرو... !
گـــــــــــــاهی اوقات
فکر کردن به بعضی هــــــــــــــــا٫
لبخندی روی لبانت مینشاند....
ناخـــــــــود آگاه....
دوست دارم این لبخندهای بیگاه را ....
و آن بعضی هــــــــــــا را.....
گاهي وقتا دريا هوس ميكنه سري به ساحلش بزنه
مهم نيست ساحل اونو تحويل بگيره يا نه؛
مهم اثبات وفاداري درياست....
چه رسم جالبی است!
محبتت را میگذارند پای"احتیاجت"
صداقتت را میگذارند پای"سادگیت"
سکوتت را میگذارند پای"نفهمیت"
نگرانیت را میگذارند پای"تنهاییت"
و وفاداریت را میگذارند پای"بی کسی ات"
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت می شود،
تنهایی و بی کسی و محتاج ...
دلم از تمام دنیا گرفته خیلی سخته همه فکر کنند دیگه تنها نیستی ولی فقط خودت می دونی که چقدر تنهایی داره کمرت رو خم میکنه
داغونم داغــــــــــــــون
کاش گاهی مرد بودم
می شد تنهاییم را....
به خیابان بیاورم
سیگاری دود کنم و نگران نگاه های مردم نباشم
کاش گاهی مرد بودم
می شد شادی ام را....
به کوچه ها بریزم....
با صدای بلند بخندم...
و هیچ ماشینی.....
برای سوار کردنم....ترمز نکند
کاش......!!!!!!
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
عادت ندارم درد دلم را ،
به همه کس بگویم ..! ! !
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،
تا همه فکر کنند . . .
نه دردی دارم و نه قلبی
کاش ندیده بودم تو را ، کاش آن روز که در وجود من طلوع کردی از تو روی برمیگرداندم تا در سایه وجود خود بمانم.
کاش نمی خندیدی و مرا به گریه مهمان میکردی ، قبل از آن دلخوشی تلخ که بر سر سفره اش نشستیم.
کاش تو را دیگر نمی دیدم ، کاش خزان تو را زودتر از من میگرفت.
اکنون جدایی بین ماست و دیوار تنهایی در کنارم، بر سرم سقف ندامت و در زیر پایم فرش حماقت.
الهی خزان شود زندگیت و طوفان ، سبزی بهار زندگیت را به زردی خزان برساند ، که بهار زندگیم را خزان کردی.
به دیدارم نیا، حتی در تنهایی ذهنم. که دیگر نمی خواهم حتی در رویاهایم با تو باشم. هر روز تنهاتر از دیروز ، هر لحظه خوشحال تر از قبل که دیگر نمی بینمت. اصلاً کاش هرگز ندیده بودم تو را
آدم ها فکر می کنند ...
بعد از رفتنشان
باید مانند صندوق پستی زنگ زده
و باران خورده
درست در نقطه ای که رهایت کرده اند
تا ابدیت منتظر پیغامشان بمانی
اما نه ..
همیشه این طور نیست
آدم ها دل دارند ...پا دارند
بند دلشان که پاره شود
بند کفش هایشان را محکم می کنند و
می روند
دوست داشتن فصل دارد
دوست داشتن زمان دارد
کدام باغی را دیده ای زمستان که می شود لباسی از شکوفه بپوشد ؟
کدام مسافر ی را دیده ا ی که چمدان به دست سالها در ایستگاهی متروکه چشم به ریل ها بدوزد؟
تو دیر به سراغم آمدی
تو دیر برآورده شدی آرزوی کوچک من
مثل بر آورده شدن آرزو ی کودکی ام در بزرگسالی ؛
دوست داشتنت دیگر به کارم نمی آید ؛دیگر اندازه ام نمی شود ...
گفته بودم نه..؟
دوست داشتن فصل دارد
دوست داشتن زمان دارد...
با خودم
با آسمان و باران
میخواهم تنها باشم
میخواهم به جایی بروم که هیچ کس آنجا نباشد
دلم بد جور هوای تنهایی و باران دارد
تنهایی هایم را دوست دارم.
و وفـــا از جـــایی آغــاز می شــود ....
کـــه تـــو راه دوم داشـــته باشــی،
ولــی مـنتــظر کــسی بــمــانی ؛
کــه شــایــد هــرگــز بـــاز نگـــردد ...
گفت:
در دلم اول اخر خودتی
از هرچه دارم بهتر خودتی
زیره لب خندیدمو گفتم:
شاهزاده ی قصه های من
خر خودتی!!