بیخیال
دیگه چقدر عادی شده
این زندگی
دیگه نه سختیها درد داره
نه خوشیها مزه
دیگه هیچ چیز معنی نداره
انگار فقط یه نفسی داره میاد و میره
انگار محکومم به زنده بودن
روزگار اینجوری که میخواستم نچرخید
شاید یه روزی همونی بشه که میخوام
ومیدونم میشه
ولی نوش دارو بعد از مرگ سهراب ؟؟؟؟
وقتی دیگه هیچ دلخوشی برام نمونده هیچی فایده نداره
ای کاش روزگار یه ذره
فقط یه ذره
باهام مهربون تر بود
من دل کیو شکسته بودم ؟؟؟
کی ازم ناراحت بود ؟؟؟
چه گناهی کرده بودم ؟؟؟
این حقم نبود
خدا جون گوش میدی ؟؟؟؟
این حقم نبود
این همه درد
این همه تنهایی
این همه غصه
این همه ...................
حقم نبود
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: متن غمگین