دیروز...
دیروز با یه دسته گل اومده بود به دیدنم٬
با یه نگاه مهربون٬
همون نگاهی که سالها آرزوشو داشتم و
از من دریغ می کرد!
گریه کرد و گفت که دلش برام تنگ شده!
ولی من فقط نگاش کردم...
وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود...
پ.ن:چسب داری؟؟؟ میخوام تیکه های دلمو به هم بچسبونم...
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: متن غمگین